×
×

پذیرایی با بساط منقل و بافور

  • کد نوشته: 34797
  • ۱۴۰۰-۱۱-۱۷
  • ۰
  • یکی از رسوم بسیار اشتباه در بعضی از مراسمات عروسی و جشن های مختلف این است که در مراسم عروسی بساط منقل و بافورو لمپا به همراه مشروبات الکلی یکی از ارکان اصلی پذیرائی است. به این ترتیب که هنگامی که میهمانی آمد و در جایی نشست، بانی مخصوص این کار به سراغ وی رفته و با تعارف بسته تریاک ومشروبا ت الکلی از جوانان و کسانی که اهل دود و دم باشد پذیرایی می کند و به اتاق مخصوص مصرف می برد و اگر کسی هم اهلش نباشد سهم خود را با خودش می برد و بانی مراسم این رسم را برای خودش شهرت و بزرگی می داند و بین مهمانان با غرور راه می رود.
    پذیرایی با بساط منقل و بافور
  • تبلیغ هدفمند

    یکی از رسوم بسیار اشتباه در بعضی از مراسمات عروسی و جشن های مختلف این است که در مراسم عروسی بساط منقل و بافورو لمپا به همراه مشروبات الکلی یکی از ارکان اصلی پذیرائی است. به این ترتیب که هنگامی که میهمانی آمد و در جایی نشست، بانی مخصوص این کار به سراغ وی رفته و با تعارف بسته تریاک ومشروبا ت الکلی از جوانان و کسانی که اهل دود و دم باشد پذیرایی می کند و به اتاق مخصوص مصرف می برد و اگر کسی هم اهلش نباشد سهم خود را با خودش می برد و بانی مراسم این رسم را برای خودش شهرت و بزرگی می داند و بین مهمانان با غرور راه می رود.

    به منزل یکی از آشنایان بابت عروسی مراجعه کردم در بدو ورود به منزل ۳نفر برای خوشامد گویی جلوی درب بودند ۲نفر آقا و یک خانم , من به اتفاق همکاران وارد حیاط شدیم خیلی شلوغ بود از آنجایی که داماد پدر پولداری داشت از پذیرایی گرفته تا رسیدگی به مهمانها و….تابحال همچین چیزی ندیده بودم خانم و آقایی که جلو درب برای خوشامدگویی ایستاده بودند مابین حرفاشون متوجه شدم که به بعضی ها مرد و زن , جوان و پیر نداشت اعلام می کنند اهلش هستی اگر می گفتند آره به یه اتاق از ورودی به سمت راست راهنمایی می کردند آنهایی هم که می گفتند نه مثل ما به جمع داخل حیاط می پیوستند از سر کنجکاوی به یکی از همکاران گفتم من می خوام برم بگم ببخشید من اهلش هستم ببینم اینهایی که میگن اهلش هستم منظور چیه ؟ اهل چی هستند ؟ تا بخوام به ورودی در برسم با خودم کلنجار می رفتم که نکند جای بدی باشد و من گرفتار بشوم یا نکند عروسی بهانه ای باشد برای شناسایی کسانی که حالا اهل هر چیزی که هستند و خلاصه کار خلاف دیگه….تو همین فکراها بودم که اصلا نفهمیدم چکار کردم به اتاقی معرفی شدم که چندتا خانم در سن های مختلف پشت منقل ولمپا نشسته بودند و استکانهایی در اندازه ی به قولی پیک با شیشه هایی با برندهای متفاوت روی یک میزی مرتب چینش شده بود و داخل یک سینی بزرگ بسته های پلاستکی کوچک مربعی شکل که با ربان و دیزاین خاصی درست شده بود روی میز بود حالم داشت بد می شد از یکطرف ترسیده بودم از یکطرف می خواستم خودم و لو ندهم . فضای اتاق پر از دودو بوی گند مشروبات الکلی را می داد خانمی میانسالی که بزک دوزک هم زیاد کرده بود با چشمای خمار و تو رفته ی خود , دود تریاکش را با نفس عمیقی بیرون داد و رو به من گفت: بفرما خجالت نکش ما هم مثل خودتیم . مانده بودم در جوابش چی بگم که یکی از همکاران به جمع ما اضافه شد حالا دیگه خیالم یک کم راحت شده بود همکارم دست مرا چسبید و بزور خواست منو از آنجا بیرون ببرد و من هم برای اینکه جلوی اون زن میانسال کم نیاورده باشم دست انداختم سه تا از اون پلاستیک های تریاک و ۱ شیشه مشروب …برداشتم و در جوابش گفتم من اهل کشیدن نیستم من مثل بمب میندازم بالا تا همش جذب بدنم بشه ….خلاصه که سهم خودم را حتی بیشتر گرفتم و از آنجا خارج شدم تو جمع همکاران هی می گفتیم و راجع به این قضیه قهقهه می زدیم.
    یکی دیگر تعریف می کرد و می گفت :به جشن ختنه سوران بچه پسر دایی ام دعوت شدیم .پارکینگ خانه ی خواهرش را برای مراسم تزیین و دیزاینش را درست کرده بود یک راه ورودی هم باز کرده بود که به انبار داخل پارکینگ راه داشت یکی از دوستان صمیمی پسر دایی ام جلوی انبار با کت و شلوار ایستاده بود یکسری از جوانها را به سمت انبار راهنمایی می کرد بساط تریاک مشروبات الکلی براه بود که شامل یک عدد سیخ که برروی اجاق گاز کوچکی که درون یک سینی قرار داشت در حال گرم شدن بود. چند عدد لول ونیز فلاسک چای و چند بسته سیگارهای متنوع به همراه شیشه های مشروبات و استکانهایی که تقریبا همگانی بود و شیشه ای برای نگهداری سوخته های تریاک قرار داشت.و به همراه لمپایی که از سر جهازی خانمش بود از سر دلسوزی برای جوانانی که در سن رشد و تجربه هستند ودر جمع مهمانها بودند و این صحنه را می دیدند به حرکت پسر دایی ام محترمانه اعتراض کردم اما از آنجایی که آدم زبان نفهم و بی فرهنگی بود با صدای بلند در جمع مهمانها اعلام کرد؛که من اختیار مجلسم دست خودمه می خوام به همه خوش بگذره هر کی ناراحته می تونه بره و من هم دست زن و بچه ام را گرفتم و از آنجا خارج شدم .
    پوریا جوان ۲۶ساله ای می گفت: :اولین بار در سن۱۴ سالگی در مجلس تولد برادر بزرگتر از خودش که همگی بالای ۳۰ سال سن داشتند در جمع دوستان و همکارانش با تریاک آشنا شد. به خاطر دسترسی آسان به تریاک همیشه به مراسماتی می رفت که با بساط تریاک و منقل و مشروب از مهمانها پذیرایی می کنند تا دو سه سال به همین منوال مخفیانه مهمانی می رفت و پشت بساط می نشست الان که ۲۶سالش است خودش ساقی مهمانی هاست فقط به خاطر اینکه با این بساطها دور و بر خودش را شلوغ نگه دارد چند بار هم دستگیر شد اما به تلافی بلایی که در نوجوانی به سرش آمده تا پول از جایی به دستش می رسه همین بساط را راه می اندازد حتی مراسمات عروسی و جشنها ی مختلف را هم پوشش می دهد اکنون خودش روزانه حدود ۵/۲ گرم تریاک استفاده می کند ووقتی مهمانی به خانه اش بیاید شاید تا ۵ گرم نیز مصرف کند . با صحبت چند تن از دوستان و اقوام خود را به کمپ ترک اعتیاد برای ترک معرفی کرده است و به قول خودش پشیمان است از اینکه جوانها و نوجوانهای زیادی را آلوده کرده است .
    بنده خدایی در مورد دوستش اینگونه تعریف می کرد هرفردی که برای مراسمی حالا چه عروسی چه اعیاد و….به منزل این بنده خدا برود در اتاق نشیمن دوستم در صورت مصرف کننده بودنش , فرقی نمی کند مشروبات الکلی مصرف کند یا تریاک به هر مقدار مصرفش , از مهمانش پذیرایی می کند و معتقد است که برای احترام به آنها این کار را انجام می دهد آنهایی که مصرف موردنیاز را به همراه خود دارند وسایل کشیدنش را آماده می کند و آنکه ندارد با هزینه ی خود ,برایش تدارک می بیند .تعارف ندارد با چای وشیرینی و صحبت کردن از آنها پذیرایی می کند .
    حسین آقا ۶۷ساله می گوید, برای مراسم حنا بندان نوه ام محمد دخترم به من زنگ زد واز سمت شوهرش می خواست اجازه ی پذیرایی از بعضی از مهمانها را با تقسیم تریاک از من بگیرد من در جا به دخترم گفتم اگر این فکر انجام شود من در مراسم آنها شرکت نمی کنم و دخترم در جواب من گفت : امیر می گوید مهمانهای من خاص هستند اگر این بساط نباشد چه بسا دعوت مرا رد کنند و به مراسم نیایند و من هم در جواب گفتم بدرک که نیامدند مراسمی که با بساط تریاک و مشروب شروع بشه آخرش یا دعوا و درگیریه یا بی حیثیت بازی . خلاصه هر چی من می گفتم اینها قبول نمی کردند و کار و فکر خودشان را عملی ساختند شب حنابندان نوه ام من که نرفتم خانمم می گفت تا گروه نوازنده شروع کرد به نواختن . یکی از دوستان دامادم که بیش از حد خورده بود با یک حالت افتضاح افتاد وسط و بنا کرد به رقصیدن و آبروریزی که نباید راه می افتاد راه افتاد جوری با بی فرهنگی مراسم و بهم ریخت که۱۱۰ آمد و…..
    در مراسماتی که اقوام برای خوش گذرانی و گذران وقت و از احساس سرخوشی هر از گاهی پشت بساط می نشینند و یا بانی مجلس وظیفه ی خود می داند که میزبان مهمانانی شود که به منزل آن می آیند فراموش نکنند که این حرکت آنها یک حرکت وسوسه انگیز برای نوجوانان و جوانانی که است که بدنبال هدف و الگو در زندگی هستند آنها در مورد لمپا و منقل , خاطرات روشنایی و نور امید زندگی و گرما از مادربزرگ ها وپدر بزرگها و چه بسا پدران و مادران خود دارند با مشاهده برعکس استفاده نمودن از آن حتی برای چند پوک , احساس نیاز را در آنها بیدار نکنید.آنها خلافکار و بی بندوبار نیستند متناسب با شخصیت آنها , مهمانی یا مجالس خود را تعریف کنید نگویید آنها دست شیطان را از پشت بسته اند قبل از اینکه ما بساطی برای آنها پهن کنیم آنها مراحل کشیدنش را به ما می آموزند یا اگر در مراسم من این بساط نباشد هتک حرمت به مهمانان مصرف کننده ی من می شود ویک نوع بی کلاسی محسوب می شود و جلوی دیگر دوستان, اقوام و همکاران کم می آورید و احساس سر خوردگی می کنید لمپا و منقل خانمانسوز نیست تریاک و مشروبات الکلی خانمان سوز است و اعتیاد دارد به این فکر کنید که در نهایت این بساطها یکی از فرزندان یا نوه هایتان به دام اعتیاد گرفتار شود.

    دلها روشنایی می خواهد. گرمی و دلگرمی چراغ گردسوز قدیمی که توسط آن بتوانیم تمام بساطهای سرد و یخ زده ی مراسمات را خاموش کنیم و بنشینیم روبروی هم , زیر روشنایی و گرمای این گرد سوز و فقط به شادی و پاکی مراسمات خود نگاهی بیندازیم به این نور کوچک، که چشم و دل را نمی زند. دل را هم اما روشن می کند. گرما می دهد. تصور کن می تواند آسمان را هم زیر سقف خانه بیاورد. وقتی نگاهت نور امید گرمای گردسوز می شود و دریای دلواپسی هارا بخار می کند و غصه ها ابر می شوند و از چشمانمان دعای خیر و خوشبختی می بارند، وقتی سوسوی همین شعله ی لرزان، دلت را محکم می کند و روی درخت رویا هایت خانه ای از جنس آرامش ساخته می شود چرا که که از این چراغ در جایگاه درستش و بجا استفاده کرده ای و اینجاست که راز بودن را کشف می کنی راز دوست داشتن و راز زندگی که به دیگران بخشیده ای . اصلاً بیایید برای همیشه این چراغ هاو منقل های جایگزین وسرد را خاموش کنیم. و با دو فنجان چای گرم و شیرینی پشت هر چی مهمان پای بساط را به زمین بزنیم و حرمت چراغ خانه را نگه داریم که این شعله ی کم رنگ , آسایشها در درون خود دارد.

    نویسنده: سهیلا علاالدین
    منبع: بازار کسب کار آنلاین

    اخبار مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *