×
×

در غم مادر

  • کد نوشته: 20867
  • ۱۳۹۹-۱۰-۲۸
  • ۰
  • ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله مادرم …. ○ واقعا تسلیت میگم. داغ_مادر خیلی سخته….منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد.
    در غم مادر
  • تبلیغ هدفمند

    منتظر تاکسی بودم
    یکی رسید ، گفتم مستقیم!
    وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟
    ○ گفت: داداش اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه…..
    ● میدونم …..ولی عزادارم!
    ○ “شرمنده”
    و ضبط رو خاموش کرد.

    در غم مادر

    در غم مادر
    در غم مادر

    ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟
    ● بله مادرم ….
    ○ واقعا تسلیت میگم. داغ_مادر خیلی سخته….منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد.

    ● خدا رحمتش کنه
    ○ خدا مادر شمارم بیامرزه…

    بعد پرسید
    ○ مادر شما هم مریض بودن؟
    ● نه.مجروح بود….
    ○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟
    ● نه … یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش!!!
    ○ جدأ؟شمام هیچکاری نکردی؟
    ● ما نبودیم وگرنه میدونستیم چیکار کنیم…
    ○ خدا لعنتشون کنه… یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟
    ● آره… مادرم حدودا سه ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت….
    ○ داداش ببخشیدا…عجب بی‌ناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم نا اهلی های بدی می کنم، ولی پای ناموس که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم …

    بغضم گرفت … تو دلم گفتم کاش چندتا جوون نا اهل مثل تو بودن اون روز….نمیذاشتن به ناموس_علی جسارت بشه……
    سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم….
    ● نه خواهش میکنم … واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه جوون باشه…

    ○ آخ آخ… جوون بودن؟؟

    ● آره فقطهجدهسالش_بود…🖤
    راننده گفت:
    ○ گرفتی ما رو اخوی؟؟؟؟؟
    شما که خودت حدودا از ۳۰ سال بیشتر سن داری!

    حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست… این هجده ساله، مـــادر همه‌ی ما شیعه ها حضرت_زهراست…

    یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده….

    ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم….. راست میگی… هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم… چقدر حالا این غم برام متفاوت شد … وای مادرم … ولرزیدن شانه هاش

    ■ لحظاتی به سکوت گذشت

    ○ گفت یه سی‌دی مداحی هم دارم؛ البته برا محرّمه….
    و بعد یه نگاهِ سوالی بهم انداخت؛
    جواب ندادم…

    خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط.
    چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد.

    یاحسین غریب مادر

    من بودم و راننده و صدای مداحی و… اشک هق هق و یه روضه دونفره …..
    ایام فاطمیه و حزن و اندوه آل الله و امام عصر(عج) بر شما تسلیت باد

    نویسنده: فرزندان فاطمه زهرا (س)

    اخبار مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *