پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح میداد که چگونه همهچیز ایراد دارد… مدرسه، خانواده، دوستان و…
داستان انگیزشی
مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید که کیک دوست داری؟ پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم. روغن چطور؟ نه! و حالا دو تا <a href="http://<!– wp:quote –> <blockquote class="wp-block-quote"><p><a href="https://BazarkasbkarOnline.ir/?p=32125" target="_blank" rel="noreferrer noopener">پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح میداد که چگونه همهچیز ایراد دارد… مدرسه، خانواده، دوستان و…</a></p><cite><a href="https://bazarkasbkaronline.ir/?p=32125">داستان انگیزشی</a></cite></blockquote> تخممرغ چی؟ نه مادربزرگ! آرد چی؟ از آرد خوشت میاد؟ جوش شیرین چطور؟ نه مادربزرگ! حالم از همهشان به هم میخورَد.
بله، همه این چیزها به تنهایی بد بهنظر میرسند اما وقتی بهدرستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست میشود. خداوند هم بههمین ترتیب عمل میکند.
خیلی از اوقات تعجب میکنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم اما او میداند که وقتی همه این سختیها را به درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است. ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها با هم به یک نتیجه فوقالعاده می رسند.
دیدگاهتان را بنویسید