صبح بیست و سوم خرداد ۱۴۰۴، هوای گلستان هنوز سنگین از بوی مرطوب برگهای درختان بود که خبر حمله رژیم صهیونیستی به ایران در شبکههای اجتماعی منتشر شد. توییتر، اینستاگرام، تلگرام، تیکتاک… همه همزمان گرم شدند. ولی چیزی که در ظاهر شبکههای اجتماعی رخ داد، فقط واکنش به بمباران نبود. در پس آن، داستانی دیگر در جریان بود: داستان الگوریتمهایی که با طراحی هوشمندانه، فضای مجازی را به میدان جنگ تبدیل کرده بودند.
همزمان با حمله، فضای مجازی به میدان دوگانهها تبدیل شد
همزمان با شروع حملات، حجم عظیمی از محتوا با سرعتی باورنکردنی منتشر شد. واکنش کاربران دو قطب واضح داشت؛ کسانی که با شور وطندوستانه از دفاع ایران مقابل تجاوز آشکار اسرائیل حمایت میکردند و کسانی که با نگرانی از گسترش جنگ هشدار میدادند. اما نکته اساسی اینجاست که هیچکدام صدای طرف مقابل را بهدرستی نمیشنیدند.
دلیل این نشنیدن صرفاً اختلافنظر نبود؛ بلکه نوعی مهندسی پنهان در پسِ تجربه آنلاین ما قرار داشت. الگوریتمهایی که تصمیم میگیرند چه ببینیم و چه نبینیم، به سراغ پشتپرده این سیستمها میرویم تا اثرات اجتماعی و روانی آن را بررسی کنیم. روشن است که ابزارهای مجازی، الگوریتمها و حتی “هوش مصنوعی” چطور بیصدا بر انسجام اجتماعی ما تیغ میکشند.
چرا باید نگران الگوریتم باشیم؟
الگوریتمها مجموعهای از دستورالعملهای برنامهنویسی هستند که تعیین میکنند شما در سکوهایی همچون اینستاگرام، اکسپلور، تایملاین توئیتر یا صفحه ویدیوهای پیشنهادی یوتیب، دقیقاً چه چیزهایی ببینید. آنها به جای نمایش همهجانبه محتوا، تصمیم میگیرند کدام مطالب احتمالاً باعث میشوند بیشتر در پلتفرم بمانید.
چیزی که الگوریتمها به آن پاداش میدهند، محتوای پرواکنش است؛ نه صادقانهترین یا متعادلترین محتوا. محتواهایی که باعث عصبانیت، هیجان، ترس یا تنش شوند، بیشتر دیده میشوند، بیشتر بازنشر میشوند و بیشتر تولید میشوند.
نتیجه این فرآیند، اتاقهای پژواک (Echo Chambers) است؛ جایی که کاربران فقط صداهایی را میشنوند که بازتابی از دیدگاههای خودشان است. در چنین فضایی کسی واقعاً “دیگری” را نمیبیند؛ بلکه فقط کلیشهای اغلب تحریفشده و تهدیدآمیز را از دیگری تجربه میکند.
حمله نظامی، جنگ روانی و دوگانههای فضای مجازی
حمله اخیر رژیم صهیونیستی به ایران را نمیتوان صرفاً در قالب درگیریهای نظامی تحلیل کرد، ماجرا فراتر از بمباران زیرساختها و پاسخهای موشکی بود، این نبرد، یک چهره پنهان و پیچیدهتر با عنوان عملیات روانی و جنگ روایتها در فضای مجازی نیز داشت.
به محض انتشار خبر حمله، طوفان توییتها، پستها و به اصطلاح استوریها آغاز شد. گروهی با هشتگهایی مثل #سیلی_سخت، #ایران_مقتدر، #انتقام_سخت، صحنههایی از موشکباران پاسخ ایران را منتشر و از قدرت نظامی کشور دفاع میکردند. در طرف دیگر، کاربرانی بودند که با هشتگهایی مثل #نه_به_جنگ، #مردم_قربانی، یا #صدای_صلح، به پیامدهای انسانی جنگ هشدار میدادند.
اما عجیب این بود که هر دو طرف، پستهایی از جنس خودشان را بیشتر میدیدند. الگوریتمهای توییتر و اینستاگرام با توجه به تاریخچه لایک، اشتراکگذاری و تعامل کاربران، محتواهایی از همان جنس فکری قبلی را به آنها نشان میدادند.
در چنین فضایی نهفقط گفت و گو رخ نخواهد داد، بلکه دوگانهسازی شدیدی شکل گرفته و یا ژرفای آن بیشتر میشود؛ هر گروه، گروه دیگر را نه صرفاً منتقد، که تهدیدی برای موجودیت خود تلقی میکرد.
این همان چیزی است که عملیات روانی دشمنان ایران به خصوص جبهه سایبری مخالفان و صهیونیستها دقیقاً روی آن سرمایهگذاری میکنند؛ تشدید گسلهای اجتماعی با کمک بسترهای هوشمند و ظاهراً بیطرف.
نظر فعالان رسانهای استان گلستان
حمیدرضا محمدیاری، مدیر مسئول روزنامه بازار کسب و کار ، در این باره گفت: «فضای مجازی در مواقع بحرانی بیشترین سوءاستفاده را میبیند. الگوریتمها در این فضا نقش تشدیدکننده دارند و به جای تسهیل گفتوگو، ایجاد شکاف میکنند. ما شاهد هستیم که چطور این سیستمها با هدف افزایش تعامل کاربران، انسجام اجتماعی را ضربه میزنند.»
سیدمحمدمهدی حسینی، مدیرمسئول پایگاه خبری کاوش نیز در این زمینه اظهار کرد: «درگیری در فضای مجازی نتیجه تصادفی نیست، بلکه اثر یک طراحی هوشمندانه است. باید به این موضوع به عنوان یک عملیات روانی نگاه کنیم و اقدامات فرهنگی و رسانهای لازم را انجام دهیم. ما در استان گلستان همواره شاهد همبستگی مردم در بحرانها بودهایم، اما فضای مجازی گاهی این حقیقت را پنهان میکند.»
نازیلا رضایی، مدیر مسئول هفتهنامه خبرنگار روز نیز گفت: «در مواقعی که مردم بیشتر از همیشه به وحدت و همبستگی نیاز دارند، فضای مجازی آنها را تقسیم میکند. این یک معضل رسانهای است که نیازمند همراهی تمامی فعالان فرهنگی و رسانهای است. رسانههای محلی میتوانند با روایتهای متنوع و متعادل، این شکافها را کاهش دهند.»
کارشناس علوم ارتباطات گفت: دوقطبیها همیشه در جوامع وجود داشتهاند، اما شبکههای اجتماعی آنها را از یک پدیده عادی، به یک نظام ساختاریافته تبدیل کردهاند.
به گفته سعید ایمانی، در گذشته، شما در یک قهوهخانه، یک مدرسه، یا حتی در خانه با افراد مختلفالفکر روبرو میشدید، اما امروز، فضای مجازی شما را فقط با کسانی مواجه میکند که شبیه شما فکر میکنند یا کسانی که عمداً طوری به شما معرفی میشوند که از آنها چندان خوشتان نیاید.
او معتقد است این دوگانهسازی، فرآیند گفت و گو را از ریشه مختل میکند. وقتی فقط صدای خودت را میشنوی، گمان میکنی اکثریت با تو هستند. وقتی صدای مخالف را فقط در قالب توهینآمیز و افراطی میشنوی، او را خطرناک میپنداری. این وضعیت جامعه را آماده یک تقابل در دنیای واقعی هم میکند؛ تقابلی که ریشهاش در الگوریتمها و نه در متن واقعیت است.
وقتی عددها علیه حقیقت صف میکشند
مصطفی محمدی پژوهشگر علوم داده و هوش مصنوعی نیز در پاسخ به این پرسش که آیا الگوریتمها بیطرف هستند گفت: الگوریتمها نه خیر و شر میفهمند، نه حق و باطل. آنها فقط میدانند چه چیزی باعث میشود کاربر بیشتر بماند. آنچه امروز داریم، تجاریسازی خشم و هیجان است، پلتفرمها از درگیری ما سود میبرند.
وی با اشاره به تجربههای جهانی ادامه میدهد: در آمریکا، شاهد رشد گروههای راست افراطی در بستر الگوریتمهای یوتیوب بودیم، در هند محتوای ضداقلیت مذهبی از طریق واتساپ و فیسبوک گسترش یافت، در ایران هم همین روند وجود دارد، فقط بهخاطر نبود نظارت شفاف و عدم تولید محتوای حرفهای، این فرآیند خیلی خام و بدون تعادل جلو میرود.
این پژوهشگر هوش مصنوعی پیشنهاد میکند: نهادهای فرهنگی، رسانهای و حتی آموزشی کشور، یک رویکرد چندلایه در قالب آموزش، شفافسازی فنی و سیاستگذاری عمومی برای مقابله با این جریان اتخاذ کنند.
بسیاری از تضادهایی که ما در شبکههای اجتماعی میبینیم، در واقع شکافهای بزرگشده هستند. مردم در فضای واقعی اغلب گفتوگو میکنند، در محل کار کنار هم مینشینند، در بحرانها کمک میکنند، اما فضای مجازی، بهواسطه الگوریتمهایش، این شکافها را برجسته میکند و احساس تهدید را افزایش میدهد.
این بزرگنمایی، مخصوصاً در شرایط بحرانی مثل حمله نظامی یا آشوبهای امنیتی، بهطرز خطرناکی جامعه را به لبه خشونت و افراط میبرد. در چنین فضایی، روایتهای خشن بیشتر دیده میشوند و روایتهای میانه یا دعوت به گفت و گو به حاشیه رانده میشود.
ایرانیها و همبستگی در بحران؛ واقعیتی فراتر از شبکهها
در تضاد کامل با تصویری که شبکههای اجتماعی از یک ملت دچار تنش و شکاف ارائه میدهند، در لحظات بحران، ملت ایران بارها نشان داده که ظرفیت بینظیری برای همدلی و همبستگی دارد.
در جریان زلزله بم، کرونا، سیل گلستان و حتی همین حمله اخیر، شهروندان از هر طبقه، قوم، زبان و گرایش سیاسی، برای کمک به یکدیگر پیشقدم شدند. کمکهای مردمی، مشارکت در کمپینهای خونگیری، حضور در صفوف همبستگی و تولید پیامهای وحدتآفرین، نشاندهنده آن است که روح ایرانی، فراتر از آن چیزی است که الگوریتمها میفهمند.
این ویژگی فرهنگی و تاریخی، سرمایه اجتماعی ایران است و رسانههای ما باید با روایتسازی هوشمندانه، آن را تقویت و بازنمایی کنند.
مهدی رسولی کارشناس رسانه و سواد رسانهای درباره راههای مقابله با دوقطبیسازی گفت: ما باید به جای جنگیدن با پلتفرمها، ابتدا سواد رسانهای عمومی را ارتقا دهیم. مردم باید بدانند چرا و چطور فقط برخی محتواها را میبینند، باید بفهمند که الگوریتم بهدنبال حقیقت نیست، بلکه بهدنبال واکنش است.
او در این ارتباط می گوید: که شفافیت پلتفرمها باید به یک مطالبه عمومی تبدیل شود. مردم باید بدانند الگوریتمهای چه پلتفرمهایی افراطی هستند، چه شبکههایی بیشتر در عملیات روانی مشارکت دارند و چگونه میتوان با آن مقابله کرد. در کنار آن، تولید محتوای حرفهای، متنوع و متعادل توسط رسانههای داخلی ضروری است.
به گفته رسولی، بستن و محدودسازی برنامهها، تجربهای شکست خورده است. و در این خصوص معتقد است: تجربه علمی نشان داده کاربران در نهایت به اشکال مختلف به محتواها دسترسی خواهند داشت. برای چنین اتمسفری سیاست گذاران باید در حوزه آموزش قدم بردارند زیرا جز خودمقاومسازی در بستر سکوهای مجازی، باقی راهها بسیار پر هزینه، خسارتزا و نامطمئن است.
وی خاطرنشان کرد: اگر ما به فکر تولید محتوا نباشیم، قطعاً دیگران این کار را میکنند، و اگر به دنبال روایت سازی نباشیم، مطمئناً آنها علیه ما روایت خواهند ساخت، نباید اجازه دهیم که زمین بازی را تنها الگوریتمها طراحی کنند.
آیا هنوز میتوانیم گفتوگو کنیم؟
در جهانی که اطلاعات نه با نیت روشنگری، بلکه با هدف درگیرکردن جسمی و روانی ما پخش میشود، چارهای جز آگاهی، گفتوگو و مراقبت نیست. شکافیهایی که در شبکههای اجتماعی میبینیم، همیشه به اندازهای که به نظر میرسد عمیق نیستند، اما اگر به حال خود رها شوند، میتوانند به شکافیهای واقعی در جامعه تبدیل شوند.
الگوریتمها با ما دشمن نیستند، اما بیطرف هم نیستند. اگر درباره آنها ندانیم، به راحتی ما را ابزار دو قطبیسازی، عملیات روانی و تضعیف اعتماد عمومی میکنند و شاید در پایان فقط یک سؤال بماند؛ آیا هنوز میتوانیم با هم حرف بزنیم یا آنقدر از هم دور افتادهایم که تنها صدای خودمان را میشنویـم.
اسلب؛ نقطه بازگشت کیفیت در صنعت ساختمان گلستان

























دیدگاهتان را بنویسید