گفتند: «بنزین را نمیزنیم، اما نمیتوانیم بگوییم همیشه همینطور خواهد ماند».
این جمله، ساده بود، اما سنگین. یعنی دولت دارد روی کفه ترازو میاندیشد: از یک سو، فشار مالی و زیرساختیِ یارانههای گسترده، از سوی دیگر، نفسِ نفسکشی خانوادههایی که هر لیتر بنزین، ماهی چند کیلوگرم از نانشان را میگیرد. تصمیمی نگرفتهاند، اما گفتهاند که باید بگیرند. این، نشانهای از بلوغ است. نه فرار از واقعیت، نه عجله در اجرا.
سپس به نان رسیدند. نانی که برای میلیونها، تنها حقِ تهیه غذای روزانه است. گفتند: «قیمت آرد از ۲۵۰۰ تومان به ۱۷ هزار تومان رسیده.» و این رقم، خودش یک داستان بود. داستان گرانی گندم، هزینه حمل، دستمزد کارگر، بیمه، سوخت. یک زنجیره. و این زنجیره، به صورت عادلانه یا ناعادلانه، به دست مردم میرسد. اما این بار، دولت قبل از گرانی، گفت: «میگیرد.» و این، تفاوت بزرگی است. وقتی مردم میدانند چرا چیزی گران شده، کمتر خشمگین میشوند. بیشتر درک میکنند.
در مسکن، عددها حرف میزدند. افزایش ۳۰ درصدی پروژههای آغازشده، ۵۰ درصد پیشرفت در کارهای پایانی، بسته حمایتی مستاجران که سه برابر شده بود. این آمارها، فقط برای نمایش عملکرد نبودند. پیامی داشتند: «ما داریم حرکت میکنیم.» و مهمتر از همه، کمک ودیعه مسکن با تفکیک جغرافیایی — یعنی تهران ۲۷۵ میلیون، روستا ۵۵ میلیون — نشان میداد که برنامهریزی، دیگر نه فقط برای پایتخت است، بلکه برای همهجا.
و بعد، حرف از پول شد. از آن پولی که در کیفها و صندوقها، تنها به شکل صفرهای بیمعناست. گفتند: «حذف چهار صفر آمده، اما مرحلهای و با هماهنگی.» و یادآور شدند که این فقط یک تغییر نام نیست، بلکه تلاشی برای کاهش بار روانی مردم است. وقتی یک قرص ۵۰ هزار تومانی میشود ۵ تومان، نفسها آزادتر میشود. این، اقتصاد روانی است. اقتصادی که در کنار رقم، به احساس هم توجه دارد.
در مهاجرت، به تهران، به اتباع، به مرزها، حرفها متفاوت بود. نه فریاد «ممنوع است»، نه سکوتِ نگران. گفتند: «سیاستگذاری میکنیم.» یعنی تصمیم با محاسبه، نه احساس. یعنی به منافع ملی فکر میکنیم، نه فقط به فشار روز.
و در پایان، وقتی گفتند: «برای حل ناترازی آب و برق، نیاز به همراهی مردم داریم»، در واقع داشتند میگفتند: «این اقتصاد، فقط مال دولت نیست. مال تو هم است».
این نشست، یک روایت بود. روایتی از یک دولت که دارد یاد میگیرد چگونه با مردم صحبت کند. نه با وعده، نه با ترس، بلکه با داده، منطق و احترام.
و شاید، این همان نقطه باشد که از آن، امید معیشتی شروع میشود.
شناسایی سه همت فرار مالیاتی

























دیدگاهتان را بنویسید