گرانی، جدیترین دغدغه امروز مردم ایران است؛ تقریبا روزی نیست که افزایش قیمت دلار، سکه، طلا، مسکن، خودرو و از همه اینها مهمتر، ضروریات زندگی مردم، خبر اول رسانهها نباشد و روزنامهها و رسانههای مکتوب از یک سو و شبکههای اجتماعی و رسانههای آنلاین از سوی دیگر، تحلیل، تفسیر یا خبری در این زمینه منتشر نکنند.
فارغ از چرایی و چگونگی و ریشههای این گرانی هردمافزون، آنچه تقریبا روی آن اتفاق نظر وجود دارد، تأثیر مستقیم گرانیها بر سبد خرید فرهنگی خانوار است؛ سبدی که در سالها و ماههای اخیر، هر روز کوچک و کوچکتر شده و وضعیت به جایی رسیده که دیگر چیزی از آن باقی نمانده است.
در میان این سبد فرهنگی نیز برخی بیشتر و برخی کمتر آسیب دیدهاند و در فهرست بیشترین آسیبدیدگان و در صدر آن، بیشک روزنامهها، مجلات و سایر رسانههای مکتوب قرار دارند.
واقعیت اینجاست که روزنامهها و مجلات در ایران، از ابتدای فعالیت حرفهای خود تا امروز، عموما یک مخاطب مشخص داشته اند: طبقه متوسط. همان طبقهای که در سالهای اخیر و با تلاطمها و تنشهای اقتصادی از یک سو و کاهش قدرت خرید خانوار از سوی دیگر، بیش از سایر طبقهها در معرض حذف و نابودی قرار گرفته است تا حدی که جامعهشناسان و مصلحان اجتماعی، با هشدار نسبت به عواقب حذف و کوچکشدن طبقه متوسط، چارهجویی برای تعیین تکلیف این «مسئله اجتماعی» را در صدر خواستههای خود قرار دادهاند.
همین حذف و کوچکشدن طبقه متوسط در کنار چند عامل دیگر که جولان شبکههای اجتماعی و رسانههای آنلاین در صدر آنهاست، رسانههای مکتوب را در تاریکترین دوران خود فرو برده است؛ دورانی که توان و انگیزهای برای خرید روزنامهها و مجلات برای طبقه متوسط باقی نگذاشته است و اگر نبود دغدغههای فرهنگی چند هزار مخاطب جدی و پیگیر رسانههای مکتوب، طومار این رسانهها تاکنون باید پیچیده شده بود و جز چند نشریه که از بودجههای دولتی ارتزاق میکنند، چیزی به نام روزنامه و مجله باقی نمانده بود.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود، این است که در شرایطی که طبقه متوسط بیش از پیش تضعیف شده و قدرت خرید مردم در حد نیازهای معیشتی و ضروری پایین آمده است، آیا میتوان به آینده نشریات مکتوب امیدوار بود؟ آیا در شرایطی که ذکرش رفت، مردم ترجیح نمیدهند نیازهای خبری خود را از رسانههای آنلاین و شبکههای اجتماعی که دسترسی به آنها هزینه کمتری برایشان دارد برآورده کنند؟ پاسخ به این پرسشها، البته که پیچیده، سخت و چندلایه است اما هیچ تحلیلی، چشمانداز کوتاهمدت را بهبود وضعیت طبقه متوسط و افزایش سهم فرهنگ در سبد خرید خانوار پیشبینی نمیکند.
پس چه باید کرد؟ آیا باید به کلی ناامید شد و دست از تلاش برداشت؟ آیا هیچ نشانهای از بهبود اوضاع در حوزه نشریات مکتوب به چشم نمیخورد؟ پاسخ به این پرسش هم مثبت است و هم منفی. مثبت است چراکه واقعیت، کاهش قدرت خرید فرهنگی خانوار، اولویت تأمین نیازهای معیشتی بر نیازهای ثانویه و در نتیجه کاهش اقبال به خرید نشریات مکتوب است.
منفی است چراکه هنوز هم مخاطبان زیادی هستند که با وجود مشکلات بسیار اقتصادی، مشتری پروپاقرص روزنامهها و مجلات هستند که اگر جز این بود، این همه مجله خوب و تعداد کمتری روزنامه خوبی که این روزها منتشر میشوند، علیالقاعده بایستی بدون مخاطب مانده، فروخته نشده و در نتیجه تعطیل میشدند.
اینکه هنوز هم نشریات خوب مکتوب دارند منتشر میشوند، یعنی مخاطبانی دارند که برایشان پول میدهند و توان خریدشان را دارند. البته این در کنار یارانه، آگهی، کمکهای داوطلبانه و سایر منابع درآمدی است که نشریات مکتوب بعضا در اختیار دارند اما واقعیت اینجاست که اگر نشریهای نفروشد، تعطیل میشود و اینکه هنوز کیوسکهای مطبوعاتی رونق اندکی دارند، یعنی مردمی هستند که برایشان پول میدهند و هر روز و هر ماه، مبلغی را برای سبد خرید فرهنگی خانوار کنار میگذارند.
این شعور برخاسته از دغدغه، تنها امید این روزهای اهالی نشریات مکتوب است؛ شعوری که بخشی از طبقه متوسط و البته درصد کمتری از طبقه بالا یا پایین، حامل آن هستند و به اهمیت فکر و فرهنگ در زندگی قائلاند؛ اینکه گاه نیازهای مثلا ثانویه حتی میتواند مهمتر از نیازهای اولیه یا در عرض آن باشد و بههیچوجه نباید از آن روی برگرداند.
این نگاه و دغدغه، وظیفه سنگینی را بر دوش روزنامهنگاران و اهالی رسانههای مکتوب میگذارد؛ اینکه باید کار کرد، خوب کار کرد و محصول حرفهای و قابل دفاعی را برای آنها تولید کرد و این پیام را به آنها منتقل کرد که «شما به نشریات مکتوب، به روزنامهها و به مجلات نیاز دارید»؛ از آنها روی برنگردانید… .
دیدگاهتان را بنویسید