×
×

نا گفته های پنهان قلم
روز قلم و رنج هایش، که هیچ ازآن نمی دانند

  • کد نوشته: 4827
  • ۱۳۹۹-۰۴-۱۴
  • ۰
  • روح ناآرام، رنج را وسیله رهایی از قید و بندها و محدودیت هایی قرار می دهد که عشق نیروی محرکه آن است.
    روز قلم و رنج هایش، که هیچ ازآن نمی دانند
  • تبلیغ هدفمند

    روح ناآرام، رنج را وسیله رهایی از قید و بندها و محدودیت هایی قرار می دهد که عشق نیروی محرکه آن است.

    از این روست که بسیاری از نویسندگان و عرفا از پس رنج های بسیار الماس دانایی خود را برای تراش به کارگاه دل می برند تا جوشش سینه را گاه در خاموشی و گاه در غلیان تحمل نمایند از این روست که حافظ به خوبی می سراید:

    «من که از آتش دل چون خم می در جوشم
    مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم»

    چرا خون دل می خورد شاعری که در دربار شاهان کم و بیش گاه محبوب و گاه مغضوب بوده و از وظیفه و مقرری چنان برخوردار که حاسدان او را آرام نمی گذاشته اند؟

    پاسخ را می توان در فرازی از شعر اخوان جستجو کرد که می گوید:

    «آنچه می بینم نمی خواهم
    آنچه می خواهم نمی بینیم…»


    این تمایلات و اعتراض ها نتیجه دانایی است که روح ناآرام قلم را به مرکب قلب فرو می کند تا از پس رنج بسیار روغن چراغی شود برای روشنایی.

    جلال آل احمد در سه مقاله دیگر خود، قلم به دستان را به سه گروه تشبیه کرده است. کسانی که تا نوک دماغ خود را بیشتر نمی بینند، یعنی از اوضاع روزگار فهمی ندارند هر چند می نویسند و واژگان را به عاریت می گیرند.

    دوم قلم به دستانی که از قلم نان و نوا طلب می کنند و نان به نرخ روز می خورند مانند بسیاری از نویسندگان که درد دیگران را پنهان می کنند تا از دیوار خودستایی بالا روند. این دسته را قلم به مزد خطاب می کند و نهایتاً گروه سوم قلم به دستانی که به قول سعدی:رخ زردشان از غم بینوایان حکایت دارد نه از بینوایی خود.

    روز قلم و رنج هایش، که هیچ ازآن نمی دانند
    روز قلم و رنج هایش، که هیچ ازآن نمی دانند

    وقتی شاعری می سراید که:
    «از هنر حال خرابم نشد اصلاح پذیر
    همچو ویرانه که از گنج خود آباد نشد…»


    نخواسته یا نتوانسته از هنر برای خود رزق و روزی دست و پا کند.

    هنر نگارش به معنای نه فقط خوش نویسی بلکه بازگشایی راز و رمز هر آنچه اتفاق می افتد هر چند قلم به دست را دل سیر می باید و زور فیل و قبول عقوبت های بدفرجام که جان را در حصار و تن را در اختیار می گیرد چه بسا روند امور را بر هم زده طرحی نو در انداخته و جهان را سقف بشکافد.

    فردوسی و عنصری دو شاعر دربار سلطان محمود غزنوی بوده اند اولی بعد از سی سال به قول خود عجم را به پارسی زنده کرد لیکن با سعایت بدخواهان مغضوب شاه شد اما دومی از طلا دیگدان ساخت، یعنی وسایل آشپزخانه اش طلا شد.

    چون به چاپلوسی و ثناگویی روی آورد و هنرش را در خدمت شاه برد تا صله و انعام بگیرد. یعنی به قول جلال قلم به مزد شود.
    وقتی انقلاب پیروز شد اولین شماره هفته نامه فردوسی روی جلد خود را به این شعر اختصاص داد.

    «بشکنی ای قلم ای دست اگر
    پیچی از خدمت محرومان سر …»

    اما همین مجله فردوسی سالیانی قبل از انقلاب به گونه دیگر برای جلب مشتری و ایجاد درآمد منتشر می شد هر چند جاذبه های جوان پسند چندی داشت.

    آری قلم وسیله است برای آتش افروزی، یا خاموشی آن. برای ترویج صلح و عدالت یا جنگ افروزی. برای تنویر افکار عمومی یا انحراف و تشویق اذهان عمومی، برای بالا رفتن از نردبان قدرت و رسیدن به پست های نان و آب دار یا خدمت به محرومان و بیان درد و رنج آنان.

    بی جهت نیست که خداوند در قرآن به قلم سوگند یاد کرده و می فرماید:
    «ن والقلم و ما یسطرون» [قسم به قلم و هر آنچه می نویسد]
    این قسم بار معنایی و محتوایی بسیار دارد و ارزش آن را به میزان تأثیرگذاری بیان می کند.

    «حافظ آن ر وز طرب نامه عشق تو نوشت
    که قلم بر سر اسباب دل خرم زد…»
    عشق به معنای تلاش روح ناآرام برای پی بردن به راز و رمز روزگار توسط نویسنده ای که گنج هنر را در نهاد سینه به پای خوکان نمی ریزد.

    ناصرخسرو بر این باور زیست که دُر لفظ دری را به پای خوکان نریزد.
    «من آنم که در پای خوکان نریزم
    مر این قیمتی دُر لفظی دری را…»
    قلم چه کارها که نکرده و چه نوآوری هایی که رقم نزده است.
    قلم گاه جنگ افروزی و دشمن تراشی کرده و گاه فتنه به بار آورده است.
    سعدی هم در آن روزگار قرن هفتم از قلم دل خونی داشته است وقتی قلم در کف دشمن بوده است.
    «که ای نیکبخت! این نه شکل منست
    ولیکن قلم در کف دشمن است…»

    در همین روزگار خودمان نمونه هایی از سوءاستفاده های قلم به دستان قلم به مزد را شاهدیم که چگونه کاه را کوه و کوه را کاه می کنند و بازار مکاره ای را به راه می اندازند تا از ارباب بی خرد و جاهلی چون ترامپ مزدی طلب کنند و از ارتفاع قلم خود بالا روند به بهای خون بینوایان چنانکه پیوسته دست خود را در کاسه خون آزادیخواهان و استقلال طلبان فرو می کنند.

    دیگر چه گویم که پیوسته در این اندیشه زیسته ام که چه بنویسم.

    نویسنده: محمد عسلی- فعال رسانه
    منبع: بازار کسب و کار

    اخبار مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *