به گزارش خبرنگار بازار کسب و کار در روستاهای شمالی و مرزی گلستان، مردم از نیمهشب چشم به شیرهای خشکیده دوختهاند تا شاید چند دقیقه آب جاری شود. مادران با دبههای رنگی کنار در خانهها صف میکشند و کودکان دنبال تانکرها میدوند. باغداران کوچک با نگرانی زمینهای ترکخورده را تماشا میکنند و هر قطره آب برایشان ارزش جان دارد. رستورانهای کوچک در شهر نیز مجبور به تعطیلی زودهنگام میشوند چون نمیتوانند حتی ظروف را بشویند. زندگی در شمال استان با کمبود آب هر روز سختتر میشود.
خانههایی که در نزدیکی مرز قرار دارند، ناچارند آب تانکری را با قیمتهای سرسامآور خریداری کنند. در برخی نقاط، مردم روزهاست طعم آب شیر را نچشیدهاند و تنها امیدشان همان تانکرهای یارانهای است. کشاورزان از ترس نابودی کامل محصولاتشان، باز هم قرض میگیرند تا هزینه آب را جور کنند. بازار محلی خلوت شده و فروش محصولات کشاورزی کاهش یافته است. خانوادههایی هستند که حتی برای استحمام باید برنامهریزی دقیق داشته باشند.
شهرهای شمالی هم وضع بهتری ندارند؛ قطعیهای مداوم آب نارضایتی عمومی را افزایش داده است. مغازهداران مجبور به کاهش ساعات کار شده و مشتریان کمتر خرید میکنند. کارواشها تعطیل شدهاند و حتی نانواییها با مشکل شستوشوی تجهیزات مواجهاند. هر بار وصلشدن کوتاه آب مثل یک جشن خانوادگی است. مردم در هر کوچه از آینده نامعلوم میپرسند.
با حرکت به روستاهای مرکزی، جریان آب گاهی برقرار است و گاهی ناپدید میشود. کشاورزان سیستمهای آبیاری را مدرن کردهاند اما هزینه نگهداریاش بالا رفته است. هر خانواده چند بطری آب ذخیره میکند برای روز مبادا. کودکان بازیهای خود را کنار شیرهای خشکیده انجام میدهند. همه چیز آرام اما ناپایدار است.
در شهرهای مرکزی، اعلامیههای قطعی آب روی دیوارها دیده میشود و مردم با نگرانی برنامه روزمرهشان را تنظیم میکنند. برخی واحدهای صنفی مجبور به مرخصی دادن به کارکنان شدهاند. زن و مرد در محلات درباره دلیل نرسیدن آب حرف میزنند و هرکدام روایت خودشان را دارند. در بیمارستانها نیز مدیریت مصرف به مسئلهای جدی تبدیل شده است. نگرانی در سکوت شهر جریان دارد.
روستاهای مرکزی با وجود جیرهبندی، هنوز دلنگران نابودی محصولات هستند. باغداران، با دبه، نهرهای خشک را نگاه میکنند تا شاید آبی از دل خاک بجوشد. خانوادهها به صرفهجویی عادت کردهاند، اما این عادت طعم تلخی دارد. دامها کمتر آب میخورند و شیرشان هم کمتر شده است. اقتصاد روستایی ضربههای پیاپی میخورد.
در جنوب استان، ظاهراً اوضاع بهتر است؛ آب با نظم بیشتری میرسد. اما حتی اینجا هم مردم از آینده میترسند. کشاورزان سعی میکنند محصولات با نیاز آبی کمتر بکارند تا ضرر نکنند. بازار محلی در ظاهر آرام است اما زیر پوستش اضطراب موج میزند. آینده هنوز نامعلوم است.
در شهرهای جنوبی، زندگی با حداقل تنش ادامه دارد اما نگرانیها هر روز بیشتر میشود. مردم مرتب خبرهای کمبود آب را دنبال میکنند. اگر یک روز آب کمی دیر برسد، حرف آن در کل محله میپیچد. برخی خانوادهها برای ذخیرهسازی مخازن جدید خریدهاند. حتی جاهایی که طبیعتا بهترند، سایه بحران همچنان نزدیک است.
در شمال، دامداران کوچک برای سیرابکردن دامهایشان باید آب را کیلومتری بخرند. هزینهها بالا و درآمد پایینتر شده است. دامها ضعیفتر شدهاند و برخی ناچار به فروش آنها شدهاند. هر فروش یعنی یک قدم عقبنشینی در اقتصاد خانوادگی. این افت اقتصادی آیندهی روستا را تهدید میکند.
کسبوکارهای خرد تحتفشارند؛ رستورانها و قهوهخانهها مشتری از دست میدهند. مردم ترجیح میدهند کمتر بیرون غذا بخورند؛ چون شرایط آب نامطمئن است. حتی خدمات خانگی نیز کم شده و مشتریان دست نگه داشتهاند. در محلههای شهری، حرف مردم یکی است: «تا آب نباشه، زندگی نمیچرخه!». اقتصاد شهری و روستایی همزمان آسیب دیدهاند.
در مدارس شهر و روستا، دانشآموزان از آبخوریها ناامید میشوند. بطری آب به کالایی مهم تبدیل شده که باید از خانه آورد. برخی مدیران مدارس مجبورند ساعات آموزشی را کوتاه کنند. نگرانی به کودکان هم سرایت کرده است. بحران آب، آینده نیروی انسانی را هم لمس کرده است.
در بیمارستانهای استان، مدیریت آب با دقت انجام میشود. کادر درمان نگرانند که اگر قطعی طولانی شود، سلامت مردم به خطر میافتد. عملیات شستشو محدود شده و بخشی از خدمات به تأخیر میافتد. مسئولان بیمارستان مجبورند با حداقل مصرف کار کنند. جان بیماران مستقیم زیر فشار بیآبی قرار گرفته است.
در واحدهای صنعتی کوچک، روند تولید کند شده و برخی کارگاهها کاملاً متوقف شدهاند. کارخانههای فرآوری کشاورزی مواد اولیه کمتری دریافت میکنند. با کاهش آب، نیروی کار هم کمتر به کار گرفته میشود. خانوادههایی که به حقوق این صنایع وابسته بودند، اکنون نگران مخارج ماهانهاند. بیآبی زنجیره تولید را حلقهبهحلقه پاره میکند.
شهرداریها در شهرهای بزرگتر با مشکلات جدی در تأمین آب فضای سبز روبهرو هستند. بخشی از پارکها خشک شده و گلکاریها حذف شدهاند. شهرها رنگ فرسودگی گرفتهاند و عابران با حس ناخوشایند عبور میکنند. کارشناسان میگویند این نیز بر روحیه مردم اثر مستقیم دارد. کمبود آب، حتی چهره شهر را تغییر داده است.
در برخی مناطق روستایی، مردم نگران کوچ اجباریاند؛ ترس از ترک خانه و فرهنگشان. کسی دوست ندارد میراث نسلها را پشتسر بگذارد اما وقتی آب نباشد، زندگی چطور ادامه یابد؟ برخی خانوادهها در فکر مهاجرت به شهرها هستند. اما شهر هم بحران دارد و گنجایش محدود. این چرخه مهاجرتی، هشدار یک بحران اجتماعی بزرگتر است.
در محافل محلی، زمزمهها از بیبرنامگی و تاخیر در پروژههای آبی حکایت دارد. مردم از مسئولان میپرسند: چرا قبل از رسیدن بحران چاره نکردید؟. پاسخ دقیق و شفاف نیست. هر پاسخی هم فقط بخشی از حقیقت را بازگو میکند. جامعه به دنبال مسئولیتپذیری است.
اینجا است که کارشناسان آب وارد بحث میشوند؛ همانند سید محسن حسینی که اخیراً هشدار داد: کمبود آب در گلستان دیگر فقط هشداری محیطزیستی نیست؛ زنگ خطر امنیت اقتصادی و اجتماعی است. او معتقد است برنامهریزی برای ذخیرهسازی آب بارانهای اخیر بسیار ضعیف بوده و فرصتهای طلایی از دست رفتهاند. آیا این ترک فعل نیست؟ گناه بیآبی را کدام تصمیم معوق باید پاسخ دهد؟
در چند سال گذشته، کاهش بارشها قابل پیشبینی بود اما تدبیرها متناسب با هشدارها نبود. منابع آبی به جای تقویت، فرسودهتر شدند. طرحهای انتقال، بارگذاری بیش از حد و مدیریت نادرست همه کنار هم، امروز مردم را در صف آب قرار دادهاند. حتی اگر طبیعت برگردد، ترمیم اعتماد اجتماعی سالها زمان میخواهد. آب رفت؛ اعتماد هم رفت.
دادستان گلستان پیشتر اعلام کرده بود با ترکفعل مدیرانی که وظایف قانونیشان را اجرا نکردهاند برخورد خواهد شد. مردم اکنون میپرسند وعدهها چه شد؟ چه کسی پاسخگوی روزهایی است که خانوادهها با دبه دنبال زندگی میدوند؟ نگاهها به مدیرانی است که میگویند «بحران جهانی است»، اما مردم بحران را در کوچه خود لمس میکنند. آیا زمان پاسخگویی فرا نرسیده؟
معاون سیاسی امنیتی استانداری نیز کاهش منابع آبی را تهدیدی برای امنیت اجتماعی دانسته بود. اما امنیت چگونه محقق میشود وقتی مردم با ترس زندگی میکنند؟ وقتی سفرهها کوچک میشوند و امیدها کمرنگ؟ اقتصاد که آسیب ببیند، امنیت هم دوام ندارد. آب یعنی آرامش جامعه؛ و این آرامش امروز لرزان است.
گلستان هنوز نفس دارد؛ اما نفسهایش کوتاه شدهاند. مردم هنوز امید دارند؛ اما چشمانتظار تصمیمهای بزرگاند. این سرزمین اگر آب نداشته باشد، چه چیزی برای ادامه زندگی میماند؟ شاید فردا تانکرها بیایند… اما آیا فردا راهحلها هم میرسند؟
مهماندار جادهای؛ گام تازه برای سفرهای ایمن

























دیدگاهتان را بنویسید