×
×

کودکان به روز بزرگسال را دریابیم

  • کد نوشته: 35395
  • ۱۴۰۱-۰۴-۱۵
  • ۰
  • وقتی بچه ای به دنیا میاد، همزمان خوشحالی ونگرانی های خیلی زیادی در رابطه با نگهداری این بچه در ذهن پدر و مادر شکل میگیردبه همراه عاشقانه هایی که نظیرش در جایی یافت نمی شود درست مثل کلماتی که جایگزین ندارند .
    کودکان به روز بزرگسال را دریابیم
  • تبلیغ هدفمند

    وقتی بچه ای به دنیا میاد، همزمان خوشحالی ونگرانی های خیلی زیادی در رابطه با نگهداری این بچه در ذهن پدر و مادر شکل میگیردبه همراه عاشقانه هایی که نظیرش در جایی یافت نمی شود درست مثل کلماتی که جایگزین ندارند .

    فرزندم همین که تو را دارم، بهترین هدیه ی دنیا را دارم، دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشان ترین ستاره نیستم در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم تو کهکشانی هستی از پر نور ترین ستاره ها کودک من روز به روز بزرگتر میشوی و من عاشق تر,عزیز من ممنونم که به دنیای من آمدی و زندگی را برای من پدرومادر زیباتر از همیشه کردی دوستت دارم .

    دخترم / پسرم ! وقتی که به تو نگاه میکنیم نمیتونیم وجود خدا رو منکر بشویم آخه فقط خدا میتواندموجودی رو به زیبایی و حیرت انگیزی تو خلق کرده باشد.این توصیفات و بازی با کلمات شاید برای بسیاری از ما کم نظیر و لذت بخش باشد اما برای بسیاری از مادران و کودکان و جامعه هر لحظه عفونتی ست که امکان سرباز کردن آن در هر نقطه و مکانی وجود دارد عفونتی عصبی و آزار دهنده که از درون متلاشی ونابودت می کند.
    اخبار پدیده شوم سر راه گذاشتن کودکان متأسفانه هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود وانجام این عمل ناخوشایند به یک رقابت تبدیل شده است کودکانی که ناخواسته و بیگناه جذب دل مادرانی می شوند که یا آمادگی مادر شدن ندارند و یا در سن هوی و هوس و بازیگوشی قرار دارند ویا از همه مهمتر گول نامردانی را می خورند که در خانواده و اجتماع جایگاهی ندارندبا فقر و اعتیاد دست وپنجه نرم می کنندو یا حتی اگر هم مقام و جایگاهی است فاسد وبی وجدان و ازشرافت و انسانیت در آنها خبری نیست .
    براستی سر نوشت کودکانی که با رفتار غیر اخلاقی و آسیب بزرگی به نام “کودکان نامشروع یا سر راهی” بدنیا آمده اند چیست ؟تکلیف بحران هایی که این کودکان در بدو تولد با آن مواجه می شوندوحتی در زندگی آینده با آسیب های فراوانی روبه رومی شوند، و سرنوشتی نا معلوم در انتظار آن‌ها قرار می گیرد با کیست؟ شاید بسیاری از پدرو مادرهایی که بنا به هردلیلی کودک یا نوزاد بدو تولد, دو روزه وسه ماهه و…..خود را در گوشه کنار خیابان,مسجد, باغ, شیرخوارگاهها, جنگل ویا کنار و داخل سطل زباله رها می کنند بر این باور هستند که با رهاسازی آینده ای بهتر برای فرزند خود رقم می زنند اما در بهترین حالت این کودکان سر درآوردن از مراکز بهزیستی نهایت تا سن ۱۸سالگی یا به فرزند خواندگی گرفتن چیز دیگری نمی تواند باشد بعد از آن با سرنوشت نامعلومی مجبور به ترک مرکز هستند و تا آخر عمر تباهی ناخواسته ای را با خود حمل می کنند.

    صادق پسر بچه بچه ۱۲ساله ای که طعم دوری از آغوش مادر را چشیده است و از جمله کودکانی ست که در سن ۷ماهگی مادرش به خاطر اختلاف با پدرش او را پشت در خانه پدربزرگش رها کرده و ازآن روز به بعد مشکلات بر سرش همچنان آوار است پدرصادق که یک مشروب خور حرفه ای بود یک شب به خاطر زیاده روی چشم از از این دنیا فرو بست وصادق را در سن ۲سالگی با یک پدربزرگ سنگدل و بی رحم تنها گذاشت پدربزرگی که از احساسات و محبت جز فحش چیز دیگری بلد نبود تا آنقدر که صادق کوچک بود و به سن ۵تا ۶سال مادربزرگ بیچاره کتک های صادق را نوش جان میکرد و قتی صادق به سن ۶رسید برای دست فروشی داخل خیابانها افتاد و مکافاتهایش هم شروع شد باید خرج خودش را در می آورد وگرنه از غذا و لباس و مدرسه خبری نبود پشت دستهایش هم اثر سوختگی زیاد است

    مریم هم یکی از اون بچه به قول شما سر راهیه اما داخل پرورشگاه نمانده یک خانواده ی خوب و متشخص به خاطر نداشتن فرزند او را از خانواده ۵نفری خریداری کردند و الان ۱۸سال سن دارد در بهترین وضعیت زندگی تا ۲سال پیش از پدر و مادر واقعی خود خبر نداشت با اصطلاح سر بحث با زن عموی خود , زن عمو حرفی که نباید می زد را بازگو کرد وگفت که پدر ومادرت ترا نمی خواستند و به برادر شوهر من فروختند تا چند ماه مریم دچار افسردگی شدید شده بود اما لطف پدر و مادر خوانده اش نسبت به مریم آنقدر زیاد بود که همه چیز را از یاد برد و دوباره به زندگی عادی خود برگشت .

    کادوی تولدش را که گرفت فامیل دورش جمع شدند و هرکس به زبان خودش تبریک می گفت خیلی ناز و خوشکل بود از بدو تولد در بیمارستان رها شده بود و پرسنل بیمارستان بعد از کلی بررسی های به عمل آمده او را تحویل شیرخوار گاه دادند مشکل تنفسی داشت به فاصله یک هفته در شیرخوارگاه بودن , مادر خوانده برایش پیدا شد و بعد از پیگیری هاو تحقیقات تحویل مادر خوانده اش داده شد الان با ۲۵سال سن کارمن یکی از ادارات …..است ۲سال است که بایکی ازهمکاران خود ازدواج کرده ودر انتظار بدنیا آمدن فرزند پسر خود می باشد پریسا می داند که خانم رضایی مادر خوانده اش است و تمام دنیای کودکی و بزرگسالی او .پریسا می گوید هیچ گاه نخواستم بفهمم که پدر و مادر من چه کسانی بودند و الان در چه وضعیتی قرار دارند آنها گناهکار یا بی گناه خواسته یا ناخواسته سرنوشت مرا تغییر دادند البته خدا را شاکرم که هوای مرا در همه حال داشته و مرا در آغوش شخصی انداخت که از گل نازکتر به من نگفت من تا عمر دارم مدیون او هستم و همیشه تاج بالاس سر من است .

    جلوی در مدرسه خانمی جلویش را می گیرد و با گریه و زاری می خواهد به او بفهماند که مادرش است مادر اصلی او , علیرضا بدون توجه به زن از زن فاصله گرفته و چند قدم جلوتر منتظر سرویس مدرسه می ایستد زن دوباره خود را به علیرضا می چسباند و سر و صورت او را غرق در بوسه می کند علیرضا که هفت سال دارد ترسیده است به داخل مدرسه می رود و به ناظم مدرسه پناه می بردعلت ترس خود را بیان می کند ناظم مدرسه به سمت در مدرسه می آیند آن زن همچنان جلوی در مدرسه ایستاده است و با دیدن ناظم خود را پشت تیر برق که در نزدیکی مدرسه است پنهان می کند ناظم به سمت زن می رود و زن پا به فرار می گذارد با عموی علیرضا که بعد از پدرعلیرضا سرپرستی او را به عهده دارد تماس می گیرد و جریان را برای او توضیح می دهد همو خود بدنبال علیرضا می آید او را با خود می برد و ازفردا مدرسه علیرضا را تغییر می دهد در مدرسه ی دیگر او را ثبت نام می کندآری در واقع آن زن مادر واقعی علیرضا بود اما مادری که به خاطر یک نامرد دیگر علیرضا را از سن یکسالگی در یک شب بارانی جلوی یک بنگاه معاملاتی که دوست عموی علیرضا بود به حال خود رها کرد ودیگه از ش خبری نشد و حالا آمده است و ادعای مادری می کند .

    هرساله حدود ۵۰الی ۶۰ نوزاد در کل کشور در خیابان یا مکان های مختلف رها می شوند که عموما با تماس مردمی یا مداخله مددکاران یا اورژانس اجتماعی، اورژانس یا پلیس در ابتدا برای صحت سنجی و اینکه کودک مفقودی نباشد به قرنطینه درمانی , یا به بیمارستان و یا در شیرخوارگاه منتقل می‌شوند.نا گفته نماند با توجه به متفاوت بودن جنسیت کودکان درمراکز شبه خانواده و شیرخوارگاه ها بهزیستی به علت بدسرپرست بودن قابلیت فرزند خواندگی ندارند مگر اینکه قانون صلاحیت پدر و مادر را سلب کرده باشد.
    بنا بر شنیده ها , خانواده‌ای که فرزند خود را در خیابان، سطل زباله و… رها می‌کند اگر منجر به مرگ کودک شود که قتل محسوب می‌شود و قصاص در پیش دارد و از طریق مراجع قضایی قابل پیگیری است آخه با وجود کدام پدر و مادر قصاص انجام می پذیرد هستند کودکانی که بدلیل نامشروع بودن و نگاه سرزنش آمیز افراد جامعه بر سرراه یا درسطل زباله رها می شوند و سرنوشت آنها به طور خیلی جدی عوض می شود بماند از اینکه به مرور زمان دچار بیماری هایی می شوند که متاسقانه مراکز بهداشتی و درمانی هزینه های آنها را قبول نمی کند مشکل بدتر اینکه تشخیص هویت و صدور شناسنامه ای است که با نام پدر و مادر وتاریخ تولد فرضی در شناسنامه در ج می شود و در بخش توضیحات شناسنامه نیز این عبارت نوشته می شود که شناسنامه بر اساس حکم دادگاه صادر شده است.
    سر راهی و بد سرپرست بودن هردو یک معنی را می دهد آواره ای بیش بدون هیچ تکیه گاه و پناهی کودکانی که در طی فرایند بزرگ شدن روز تولدی ندارند و همیشه زیر ذره بین تحقیر و ترحم قرار می گیرند روز هایشان را روی تخت میله ای در فضای در بسته ی ۵۰-۶۰نفری با لباسهای تقریبا شبیه هم بدون هیچ پشتوانه و آینده ای به شب می رسانند . روزها وشبهای تکراری که اگر خوش شانس نباشند به فرزند خوانده گی گرفته نشوند باید تا سن ۱۸سالگی بلااجبار و بدبختی آن را تحمل کنند . و بعد ۱۸سالگی بدون اینکه توانی برای زندگی کردن داشته باشند آواره ی کوچه و خیابان و گرفتار فقر و اعتیاد و هزاران مشکلات روحی و روانی و سوء استفاده های سرنوشتی که پایان خوشی ندارد بدون هیچ سر پناه و مآمنی بشوند.کاش آنقدر درک معرفت و شعور همه ی ما انسانها آنقدر بالا برود یعنی به شعوری رسیده باشیم که امثال این کودکان به روز بزرگسال را به چشم یک کودک عادی و معمولی و با هویت طبیعی بشناسیم و زمانیکه متوجه خلاء عاطفی و کمبودهایی را در آنها حس کردیم بدون قضاوت و احساس ترحم و تحقیر آنها را از خود بدانیم و به آنها ارزش و اعتبار ببخشیم شرایط زندگی کردن رابه منظور آمادگی جهت ورود به زندگی مستقل و جامعه برای آنها فراهم کنیم , شرایط تحصیل دانشگاه و شغل برای آنها ایجاد نماییم و نگاه متفاوت از نوع برچسب و کودکان سر راهی و بهزیستی را از روی آنها برداریم و مثل فرزندان خود بدون توجه به جنسیت و سن وسال و هویت آنها , تحت پوشش و سرپرستی خود بگیریم آنها تحمل نگاه های منفی را ندارند استعدادهایشان را کشف کنیم آنها می توانند یک دکتر , مهندس, مشاور, معلم, کارمند ,کارگر…..حرفه آموز در حد تخصصی ,مفید وراهگشا برای جامعه ی خود باشند , کابوس های شبانه را از ذهنیت آنهاپاک کنیم و با روح و روان این بچه ها بازی نکنیم آنها بدنیا نیامده اند که تاوان چیزی یا کسی را پس بدهند با روح پاک و بی گناه بی خبر از همه چیز و همه جا , چشم به روی این جهان باز کرده اند ,دنیای آنها را بسازیم وقتی دنیای آنهاساخته شود دنیای جامعه ای زیبا و با هدف شکل می گیرد و از مشکلات آن کاسته می شود . بیایید برچسب سر راهی را بارکد گزاری کنیم و برای همیشه از صحنه ی روزگار محو نماییم.
    [سر راهی و بد سرپرست بودن هردو یک معنی را می دهد آواره ای بیش بدون هیچ تکیه گاه و پناهی کودکانی که در طی فرایند بزرگ شدن روز تولدی ندارند و همیشه زیر ذره بین تحقیر و ترحم قرار می گیرند روز هایشان را روی تخت میله ای در فضای در بسته ی ۵۰-۶۰نفری با لباسهای تقریبا شبیه هم بدون هیچ پشتوانه و آینده ای به شب می رسانند . روزها وشبهای تکراری که اگر خوش شانس نباشند به فرزند خوانده گی گرفته نشوند باید تا سن ۱۸سالگی بلااجبار و بدبختی آن را تحمل کنند . و بعد ۱۸سالگی بدون اینکه توانی برای زندگی کردن داشته باشند آواره ی کوچه و خیابان و گرفتار فقر و اعتیاد و هزاران مشکلات روحی و روانی و سوء استفاده های سرنوشتی که پایان خوشی ندارد بدون هیچ سر پناه و مآمنی بشوند، سر راهی و بدسرپرست هردو یک معنی را می دهد

    نویسنده: سهیلا علاالدین
    منبع: بازار کسب کار آنلاین

    اخبار مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *